- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
اشکی مرا به شامِ مصیبت نمانـده است چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است ما را بـبـخـش زنـده اگر مـانـدهایـم بـاز گرچه نفَس گرفته و طاقـت نمانده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
یا اخا شام غـریـبان تو، حـالم زار است اینهمه کودک و، تنها چه کنم، دشوار است در نـبـود تـو و عــبـاس، حــرم آل الـلـه دست بـسته شـده راهی سر بـازار است
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
باز در خلـوت خود شام غـریبان دارد چـشمهایش خـبر از بـارش باران دارد بیخود از خود شده و نادعلی علی سر داده مثل هـاجر به خـدا سر به بیـابان دارد شیر در سیـنۀ زخـمی رباب آمده است او که از بعـد عـلی حال پـریشان دارد لای لایش همۀ کـرب و بلا را پُـر کرد لای لایـش خـبـر از داغ فـراوان دارد لب به هم میزد و جانش همگی بر لب بود بعد از این تا دم مرگ ناله و افغان دارد
: امتیاز
|
ارسال سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام به کوفه ( خروج اهل بیت از کربلا)
میبرد شب روی دستانش سر خورشید را در فـلق جا میگذارد پیکـر خورشید را یک بیابان زخم در راهست و با خود میکشد روی خارستانی از غم دختر خورشید را کـاروان خـستهای بر شانههایش میبرد بـار سنـگـیـن قـیـام بـاور خـورشـیـد را سنگهای جهـل کوفه کی تحـمل میکند؟ روی بـام نی طلـوع دیگر خـورشید را حـلـقۀ زنجـیـرهـاشان هـم ندارد قـدرتی تا ببـنـدد دست اعجـاز آور خورشید را شام از یادش نخواهد بُرد حتی لحظهای تیغ رعدآسای لحن خـواهر خورشید را
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب در غروب روز عاشورا
مـادری گـفت بُـنیَّ؛ غـزلی ریخـت بهم و ردیف " سر " اولاد علی ریخت بهم خواهـری که قـد و بـالای بـرادرهـایش هـمۀ دلخـوشیاش بود، ولی ریخت بهم نیـزهای آمـد و پهـلوی اذان گـوی حـرم وسط جلـوۀ " خیر العـملی " ریخت بهم زهر این حادثه آنقـدر مذاقـش تلخ است طعم شیرینی " احلی عسلی " ریخت بهم حنجری کوچک و آنجا که عرب تیر انداخت بار معـنایی ضرب الـمثـلی ریخـت بهم بـدنی ریخت بهـم، پیـرهـنی ریخت بهم مادری گفـت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بهم
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
امشب به آسمان حـرم یک ستاره نیست جز صبر بر بنات علی راه چاره نیست دیشب عـلـی اکـبـر اذان گـفت در حـرم امـشـب مـؤذّن نـبـوی در مـنـاره نیست دیشب رقـیه در بر اربـاب نـشـسته بود امشب به گوش نازک او گوشواره نیست دیشب کـشـید بر سر قـاسم سـریه دست امشب یتـیم خـویش ببـیـند دوباره نیست دیشب به خـیـمه بود ابوالفـضل پاسـدار امشب نگـاهـبان حـرم آن سواره نیست دیشب ز شیر خواره خجل بود مادرش امشب علی کجاست که در گاهواره نیست دیشب رباب شیر ز فرط عطش نداشت امشب که شیر هست چرا شیرخواره نیست داغی گـذاشت تـیـر فـلـک بر دل رباب در سینه مخفی است غمش آشکاره نیست گـویـد به فـکـر آب نـباش اصـغـرم بـیا این ما و این فرات کسی در کناره نیست زینب کنار خـیـمۀ سوزان نشـسته است در منظرش به جز بدن پاره پاره نیست مانده به گوش صوت حسینش که رفت و گفت در راه عشق حاجت هیچ استخاره نیست زهـرا عزا به منزل خـولی گرفته است بهـر شهـید بهـتر از این یـادواره نیست در زیر تشت رأس حـسین خاک بر سرم کردم اشـارهای مگـر اهل اشـاره نیست مـرغـان کـربلا به شهـیـدان گـریـسـتـند بس کن "کلامیا"دلت از سنگ خاره نیست
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا و شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
در کـنـگـرۀ عـرش فـرو ریخـت بنـاها تا از نـفـس افـتـاد جـگـر گـوشۀ طـاها بر خـاك تـنـی مـانـد، كه آیـات مـقـطـع برنیزه سری رفت، كه الشمس ضحیها طاها ! تو نبـودی که ببـینی تک و تـنها آمد به سـر نـور دو چـشـمت چه بـلاها طاها، چه بگویم که در آن شام غریبان انـگـشـتر خـورشـید کجـا رفـت کجـاها قـرآن به هـم ریـخـتـهات را که نـدیـدی در زیـر سـم اسب، در انـبـوه صـداهـا طاها چه نشستی جگر فاطمهات سوخت لا حــــول ولا قـــــوّه الا ب ...الـــهـــا این نـیـزه نـبـایـد بـرود جـانـب زیـنـب سر را بـسـتانـیـد از این سـر به هـواها سر تاب نیاورد و نظر كرد به خـواهر آن لحـظـه چه میگـفـت اخیها بفـداها میدید چه اندازه غریب است ولی نیست این قـافـلـه را قـافـلـه سـالار ...سـواهـا ای مـعـنـی "یـا ایّـتـهـا الـنـفـس" سر تو ای خــون خـدا، مـثـل خـدا، لایـتـنـاهـا یک آیه دهان باز کن ای مصحف خاموش مگذار در این غربت و اندوه مرا...ها! هـفـتـاد و دو منـزل نگـرانی چه كشیدم تـا مـیبـردم قــافــلــۀ عـشــق كـجـاهـا فـرزانگی آنجاست كه مجنون تو باشیم بگـذار بـمـانـیـم در این حـال و هـواهـا
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب در غروب روز عاشورا
آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد بغضی میان سیـنۀ من جا گرفت و بعد وقـتی که اسـب تـو بـدون تو بـازگـشت این دخـتـرت بهـانـه بـابـا گـرفت و بعد ابری سـیاه بر سـر راهـم نـشـسـته بود ابری که روی صورت من را گرفت و بعد انگار صدای مـادری دلخـسته میرسید آری صدای گـریـۀ زهـرا گرفت و بعد هــمــراه آن صــدا تـمـامـیِّ کــودکــان ذکـر مـحــمـدا و خـدایـا گـرفـت و بعـد هر کس که زنـده بود از اهـل خـیام تو مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد دور از نــگــاه عــلــمــدار لــشـگــرت آتش به خـیـمههای تو بالا گرفت و بعد پس بر سنان کنند سری را که جـبرئیل شـوید غـبار گـیـسویش از آب سلسبـیل
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
بیش از ستاره زخم و، فلک در نظاره بود دامان آسـمـان ز غـمـش پُـر سـتاره بود لازم نـبـود آتـش سـوزان بـه خـیـمـههـا دشـتی ز سـوز سیـنه زینب شـراره بود میخواست تا ببوسد و برگیردش ز خاک قـرآن او، ورق ورق و پـاره پــاره بـود یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر چیزی که ره نداشت درآن خیمه، چاره بود آزاد گـشـت آب، ولـیکـن هـزار حـیـف! شد شیردار مادر و، بی شیرخـواره بود چشمی، برآنچه رفت به غارت؛ نداشت کس امــا دل ربــاب – پـی گــاهــواره بــود یک طفل با فـرات، کمی حرف زد ولی نشنید کس، که حرف زدن با اشاره بود یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت ابـر، چـهـرۀ هـر ماهـپاره بود از دستها مپرس که با گوشها چه کرد از مشتها بـپـرس که با گـوشـواره بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
از نفاق بیفضیلتها، فضیلت کشته شد خاک عالم بر سرم دریای رحمت کشته شد بیبصیرتها به قصد قُرب سنگش میزدند زینت دوش نبی از جهل امت کشته شد چند عضو حضرتش از تشنگی حسی نداشت عاقبت هم با لبان تشنه حضرت کشته شد هرچه تیر و نیزه مانده بود رویش ریختند با هزار و نهصد و چندین جراحت کشته شد آه از آن حرفی که فرموده است مولانا الرضا روز عاشورا عزیز ما به ذلت کشته شد گفته مقتل خنجری کُند از قفا با ضربهها نصّ مقـتـل گـفته آقا با مشقـت کشته شد خواهری با دست بسته در کناره ناقه گفت: ساقی لشگر کجایی، شرم و غیرت کشته شد قاسم و عباس و جعفر، اکبر و عون و حسین هرچه مَحرم داشتم، در چند ساعت کشته شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا
بگو چه چـاره کـنم این هـزار مـاتم را هزار و نهصد و پنجاه زخـم درهَـم را یکییکی همۀ خـیمهها در آتش سوخت که من شـروع کـنـم روضـۀ محـرّم را کمانِ حـرمله من را رُباب را خـم کرد چگونه صاف کـنم بیتو قـامتِ خـم را امـان دهـند اگر، خـواهـر تو میریـزد به رویِ مـعـجر خود خـاکهای عالم را به زیر آتـش خـیـمه تَنِ شهـیـدان مـانـد نشـد که جـمع کـنم پـارههـای مبـهـم را نشست خیمهای از شعله بر سر طفـلت بگـو چه چاره کنم «عـمّه سوخـتـم» را صدای ضجۀ هشتاد و چند خانوم است که گرد خویش نـدیـدند هـیچ مَحـرم را اگر چه سـعی نـمـودم فـقـط مرا بـزنـند خدا بخـیـر کـند ضربـههای محـکـم را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا
پیکرت در قتلگاه افتاده بود و سر نداشت آن طرف بر نیزهای دیدم سرت پیکر نداشت بیبرادر بودی و مظلـوم، گـیر آوردنت گفتم ای قصابها آخر مگر خواهر نداشت؟! نیزه نیزه «حا و سین و یا و نونت» سرخ شد کاتبِ این آیه؛ از خون، جوهری بهتر نداشت خطبهای میخواند، از شأنِ تو روی سینهات آه، آیا سـرزمـینِ کـربـلا منـبـر نداشت؟ سر بـریـدن؛ آخـرِ کار حـرامـیها نبـود قاتلت بعد از سرت دست از تن تو بر نداشت هیچ کس را رد نکردی از درِ احسان خود پیکرت پیراهن و انگشتت انگشتر نداشت غارتم کـردند، اما چـادرم از سـر نرفت پس غلط گفتند، اینکه خواهرت معجر نداشت مثل من میگفت، آیا این حسینِ فاطمهست؟! مادرت میدید، جسمت را؛ ولی باور نداشت گوشۀ گـودال، ذکرِ «یا بُـنَیَّ» میگرفت هیچ کس جز من خبر از نوحۀ مادر نداشت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام غریبان
دیدی شکست حرمت پـنـجـاه سـاله ام دیـدی نـمـاز نـافـلـۀ من نـشـسـتـه شد دستی که بوسه میزدیش صبح و ظهر و شام بین طـناب شـمـر زنـازاده بـسـته شد من خسته نیـستم ز صدا کردنت ولی آنقدر زد سنان به تـنم تا که خسته شد دست غریبه ای به نخ معجرم نخورد اما سه چهار جای سرم بد شکسته شد من با لـباس مشکی و ایـنها لـباس نو یعنی عـزای دختر زهرا خجـسته شد دسته گـلـت به بوتـۀ خاری پـنـاه برد لشگـر برای یافـتـنـش چـند دسـته شد
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب عصر عاشورا
خـیمهها آتش گرفته یا حسین عباس کو؟ آن علمداری که میداد خیمهها را پاس کو؟ آنکه بوده بر حـریم فـاطمه حساس کو؟ شیر میدان قاتل این خصم بیاحساس کو؟ ************** خـیـمهها آتش گـرفـته از شرار کـیـنهها گـرد بیرحـمی نـشـسته بر رخ آئـیـنهها بیکـس و یـاور خـیـام زادۀ زهـرا شـده بیپـنـاهی لـرزه افکـنـده درون سیـنـهها ************** شمریان دور از دو چشم اکبر و عباسها آتـشـی افـکـنـدهانـد بـر لالـهزار یـاسها با عـطـش آتش گـرفـته خـیمه پـروانهها وامصیـبت از شکـست شاخه احساسها ************** حـرمـله این دفعـه تیر آتـشـین میافکـند خـیمههای بیپـناه را از ستون برمیکند خولی بیعـاطفه هـمـراه زجـر دد منـش دست غارت بر خیام آل عصمت میزند ************** خـیمه بیعباس نـامآور به یغـما میرود هر طرف لبتشنهای با چشم گریان میدود سیلی و شلاق بیرحمان در این بییاوری هدیه بر گلگونههای طفل عطشان میشود ************** کودکی آتـش گرفـته بانگ عـمو میزند پنجههای کوفیان یورش به گیسو میزند پاسـبان خـیـمهها ای حضرت سـاقی بیا خـندههای نا بجا خـنجـر به ابـرو میزند ************** یا حسین برخـیز و با عباس نامآور بگو خیمهها تنها شده، ای مهربان سـقا عـمو دیـده بر راه تو هـسـتـند کودکان فـاطمه خیمهها را کن حـفاظت از سپاه کـینهجو ************** در کجا ماندی که بیتو خیمهها را یار نیست؟ در حریم مصطفی جز لشکر اغیار نیست ضرب سیلی روی نیلی در حرم گاهان ببین کودکان را یاوری جز عابد بیمار نیست ************** سروری از بیپناهیها به دشت بیکسی یا ابوفاضل کجایی کی به دادم میرسی؟ شعر غم با گریه برگو هر محرم در عزا از ستـیـز آب وآتـش مـوسـم بـیمـونسی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام غریبان
خـیمهها میسوزد و شمع شب تارم شده در شب بـیـمـاریام آتـش پـرسـتارم شده ما که خود از سوز دل آتش به جان افتادهایم از چه دیگـر شعـلهها یـار دل زارم شده پیش از این سقّای ما بودی علمدار حسین امشب اما جـای او آتـش عـلـمـدارم شده ای فلک جان مرا هر چند میخواهی بسوز مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند در شب تـنهـاییام تـنها هـمین یـارم شده من که شب را تا سحر بیخواب و سوزانم چو شمع از چه دیگر شعلهها شمع شب تارم شده بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟ جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت مـردم چـشمـان مـن تـنهـا وفـا دارم شـده گر گـلستان شد به ابراهـیم آتـش ها ولی سـوخت گـلزار من و آتـش پدیـدارم شده شعلههای کـربلا آتش به جانم زد حسان آتـشـین از این جهـت ابیات اشعـارم شده
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب عصر عاشورا ( زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها)
وقت اداء حـلـقی بعـضی حروفها تصویـر میشـونـد برایـم لـهـوفها مقتل نوشت جای «اذا الشّمس کوّرت» با چکـمه آمدنـد به گودی کسوفها بایـد مـرتبت کـنـم ای شاه بیسـپـاه انگشترت کجاست غریب رئوفها؟! پیـراهنت؛ تنت؛ دهنت؛ ریخـته بهم والشّمر جالِس…و بعدش سیوفها نیزه مجال حرف زدن را به تو نداد واویـلـتـا لِـشـدَّت قـتـل الـطـفـوفها گودال را به ولوله انداخت خواهرت وقت اداء حـلـقی بعـضی حروفها
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با امام سجاد علیه السلام در عصر عاشورا
زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟ دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری بخوان در نیمه شبهایم « الهی لا تؤدّبنی« بگو صد بار دیگر«ربِّ خلِّصنا من النّاری« غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من که فـردا باز فـردا یـوسف تـنهای بازاری تو تب دار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود تو بیمار حسینی، راست میگویند بیماری تو را هر روز عاشوراست، یا سبوحُ یا قدّوس ملائک بر سر سجادهات جمع اند بسیاری الـهـی یـا الـهـی سـیـدی ربّـی و مــولایـی و یا سبحـانک الـلّهـمّ خـلّـصنا من الـنّـاری
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب عصر عاشورا
اسب شاه آمد و احوال به هم ریختهاش ریخت بر هم حرم از یال به هم ریختهاش صیحه زد زینب از اقبال به هم ریختهاش کربلا مانده و گودال به هم ریختهاش میدود زینب و میدیـد سـنـان میآیـد شمر در مـعـرکه لبـخـنـد زنان میآید بـیـن گـودال شـهـنـشـاه جـهـان افـتـاده دور او نیـزه و شمشـیر و کمان افتاده سبط خـاتم ولی از تاب و تـوان افتاده چـشم نرگس به شـقـایق نگـران افتاده وا عـلـیـا پـسـر فـاطـمـه تـنـهـا مـانـده وا نـبـیّـا وسـط عـهـد شـکـنهـا مانـده پیرهن چاک و بدن چاک و پُر از زخم تنش یک نـفـر آمده انگـار سـرِ پـیـرُهـنـش از دم تیـغ به هم ریـخـتـه نـظـم بدنش نا نجیب تیر جفا را تو مزن بر دهنش اشکها موج فـشان بر دل ساحل بزنید من چه گویم خودتان سر به مقاتل بزنید شمر با خویش در آن باغچه خنجر آورد پنجهاش را طرف زلف صنوبر آورد نـالـۀ اهـل حـرم را به فـغـان در آورد وای از آنچه که او بر سرِ حنجر آورد امتحان سر شده و وقت قبولی شده است حل این مسئله هم قسمت خولی شده است سر و سامان جهان بر سر نی رفت سرش پا به پایش به سرِ نیـزه میآیـد پسرش میخورد تاب در اطراف سر او قمرش این سفر کرده خدایا به سلامت سفرش مـادر از دور به دنـبـال سـرش میآید بعد از اینها چه به روز پسرش میآید؟
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا و شام غریبان حسینی
راوی نوشت روی تـنت پا گذاشتند سر را جـدا نموده و تن را گذاشتند آقا بگو که بیصفتان روی پیکرت جایی برای بوسۀ زهـرا گـذاشتند؟؟ نزدیک عصر بود که زینب اسیر شد نزدیک عـصر بود تنت جا گذاشتند رفـتـند و پیکـر هـمۀ هست فـاطـمه بر روی خاک در دل صحرا گذاشتند بخشیدی از کرامت خود هرچه داشتی پـیـراهـنت بـرای تـمـاشا گـذاشـتـند خیز و ببین که رأس علی اکبر تورا در هـمـجـواری سر سـقـا گـذاشتـند تا خـون کنند جان و دل زینب تورا رأس به خون خضاب تو بالا گذاشتند
: امتیاز
|
سبک های سقائی شام غریبان حسینی
پخش سبک۱ ( به سبک: عـلیِّ اکبـرِ مـن ) تـــو ای ســالار زیــنـب بـبـین دلـدار زیـنـب (۲) به طفلانت، عزیزانت، یـتـیـمانت، در این صحـرای پر غـم گـل حــیـدر، شـدی پـرپـر، زنـد آذر، غـمـت بـر دل دمــادم ************** بند دوّم ************** شدی لب تـشـنـه قـربـان به راه دیـن و قـرآن (۲) دگـر زیـنب، رود امـشب، بود بـر لـب، حـسیـنم وا حـسیـنم دمی بنگـر، تو بر خواهـر، ز چشم تر، بریـزد اشک مـاتم **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** غـروب و کـربلا ای وای زینب سری از تن جـدا ای وای زینب یکی در آتش وآن یک به گودال به زیر دست و پا ای وای زینب شده غـوغای محشر بـرای دخـت کـوثـر جـهـانی ماتـم و داغ و تنها دخـت حـیـدر دلـش صــد پـــاره از داغ بـــرادر ********************** دوبـاره آتـش و سـیـلی و کـیـنــه دوبـازه زخـم بـازو، زخـم سیـنه شـده کرب و بلا شهـر پـیـمـبـر دوبـاره تــازه شـده داغ مـدیـنــه دوبـاره ریـســمـانـی به جسم خسته جانی وز آن بـدتـر خـدایـا بُـود زخــم زبــانــی تـحـمـل کـن تـو زینب، مـیـتـوانـی ************************ رسد از قـتـلگـه صوت حـزیـنی نـوای جـانگـداز و دل غـمـیـنـی گـمـانـم از جنـان زهـرا رسـیـده دعـا کـن مـادرت آنـجـا نـبـیــنی به پیـش چـشـم مادر بـریـدند از قـفا سـر مـیــا جــان بـــرادر نبـیـنی تا که خواهر نـدارد جـای سـالـم او بـه پــیــکـر ********************** شـده دامـان طـفـلـی پُـر شـراره ربـاب از داغ اصغر بـیـقـراره درون خــیــمــۀ آتــش گـرفــتـه امـامی مـــانــده و یــاور نـداره رخ نــیــلـی خــدایــا هــراسـان آل طـاهـا تـنـی زیـرِ سـم اسب سری بر نیـزه بـالا چـسـان طاقـت بیارد دخت زهـرا **شعر از: ناصر زارعی** ******************************************** پخش سبک۱۲ ( به سبک: یا ابوفاضل، ساقیِ طفلان) به شبِ هـجـران، نـبُـوَد یـاری (۲) بــه بــرِ طــفــلان، نـه مــددکــاری شد ز حـد بیرون، چون ستـمکاری چه کند امشب، بیمعـین زینب (۲) *********** بند دوّم *********** هـمـه در مــاتــم، هـمـه آزرده (۲) گــلِ بــاغِ دیـن، هـــمــه پــژمــرده تـازیـانـه بـر، جـمــلـگـی خـــورده که بُوَد یا رب، دل غمین زینب (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک۱۳ (به سبک: ای غـنچۀ احمر، آخر) « در کـــاروان امـشـب، زیـنـب بـا دیــدۀ گـریــان، نــالان» (۲) هـمراه طـفـلان بیمعـین، جمله دل غـمـین گوید بـرادر جـان، داد از غـم هجـران (۲) *********** بند دوّم *********** « گـویـد از این مطلـب، یا رب سـوزم من از هجـران؛ ای جان شد این اسارت نصیبِ من، با دو صد محن با جـمـلـه یـتـیـمـان، در شام غـریـبـان (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک۲۲ (به سبک: من آنم که ره را به رویِ تو بستم) بود امشب ای شیعـه شـام غـریـبان که بر عـترت خـسرو تـشـنه کامان بر آن جمع دلخون و محزون و نالان دگر غـیر زیـنب پـناهی نـباشد (۲) ********** بند دوّم ********* نهان کن به گردون، رخ ای ماه تابان ز کین گـشته نیلی رخ جمله طفلان که بهر یتیمان محـزون و عـطشان چراغی بـجز بـرق آهی نـباشد (۲) **شعر از: مرحوم فرخ ** ******************************************** پخش سبک۲۳ ( به بک: دو جانـباز نازنـین) بُوَد شامِ عـاشورا، ای خـدا، یا رسـتخیز امشب است؟ (۲) خـواهر تو پُر بُکـا، از جـفـا، ستـاره ریز امشب است (۲) ********** بند دوّم ********* عـتـرت خـیـر البـشـر، خـونجـگـر، از کـیـنـۀ اشـقــیـا (۲) نـالـه زنــد تـا سـحـر، پُــر شـرر، زیـنـب ز داغ اخــا (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ********** بند سوّم ********* مـگر که شام غـریـبان بُـوَد که رسـتخـیز امشب است (۲) سکـیـنه بر ماه رخ ای فـلک، ستاره ریز امشب است (۲) ********** بند چهارم ********* فتاده در قتلگه، جسم شاه، چون مشک بیز، امشب است (۲) شـبی که زینب جدا میشود، زِ هر عزیز امشب است (۲) **شعر از: صابر همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۰ ( به سبک دگر ندارد توان و طاقت) چه شد که دیگر؟ زِ گلشن دین، نوایِ مرغِ سحر نیاید صدایِ اصغر، به گوشِ مادر، زِ گاهواره دیگر نیاید چرا به یثرب، عزیزِ زهرا، زِ کـربـلا از سفـر نیاید؟ ********** بند دوّم ********* دگر زِ میدان، برایِ زینب، زِ نوجـوانان، خـبر نیـاید غمین و گریان، زنان و طفلان، خبر زِ اکبر مگر نیاید چرا به یثرب، عزیزِ زهرا، زِ کـربـلا از سفـر نیاید؟ **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** بود امشب ای شیعـه شـام غـریـبان که بر عـترت خـسرو تـشنه کـامان بر آن جمع دلخون و محزون و نالان دگر غـیر زیـنب پـناهی نـباشد (۲) ********** بند دوّم ********* نهان کن به گردون، رخ ای ماه تابان ز کین گـشته نیلی رخ جمله طفلان که بهر یتـیمان محزون و عـطشان چراغی بـجز بـرق آهی نـباشد (۲) **شعر از: مرحوم فرخ** ******************************************** پخش سبک۴۴ ( به سبک: حسین جان حُرِّ نالانم) مهین دختِ علی زینب (۲) چو شبهـای دگـر امشب بُـوَد مـشـغــول ذکـرِ رب ولی آهـسـتـه آهـسـته (۲) ********** بند دوّم ********* گهی بر نِی نظر دارد (۲) زمـانـی چــشــم، بــردارد به رُخ اشـکِ بـصر دارد ولی آهـسـتـه آهـسـته (۲) ********** بند سوّم ********* فضا تاریک و وحشت زا (۲) جـرس افکـنده در صحرا طنـیـنی سـرد و غـم افـزا که گشته شام عاشورا (۲) ********** بند چهارم ********* وزد گه گاهی از صحرا(۲) بـه مـحــمــلهــای آل الله یکی طـوفـانِ جـان فـرسا که گشته شام عاشورا (۲) **شعر از: محمد مسکین** ******************************************** پخش سبک۴۹ ( به سبک: رخصتی از راهِ وفا ای عمو جان فدایت) در حرم محترم شاهِ لب تشنه کامان(۲) شمع و چراغی نبُوَد امشب از جورِ عدوان زینب غمدیده بود دل غمین و پریشان چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان(۲) ********** بند دوّم ********* خیمه آتش زده شد مأمن جمع نسوان(۲) کعب نی و آتش کین شد نصیب یتیمان زینبِ محزونه از این غم بُوَد دیده گریان چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ********** بند سوّم ********* گلشن دین نبوی، پرپر از جور عدوان(۲) جسم شهیدان همه افتاده بر خاک میدان رأس شهیدان همه بر نیزهها آه و افغان چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان (۲) ********** بند چهارم ********* سوخته از آتش کین، خیمۀ تشنه کامان(۲) زینب غمدیده به فکر یتیمان و طفلان هیچ پناهی نـبـود بر زنـان و یـتـیـمان چون بود امشب، شبِ شام غریبان،غریبان(۲) **شعر از: محمد رنگچیان**
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
افـتاده بود روی زمین و کـفـن نداشت آن یـوسف شهید به تن پیـرهن نداشت پیکر بدون سر به روی خاک مانده بود سر روی نیزه بود و اثر از بدن نداشت غـرق ستـاره بـود تن آسـمـان عـشـق خورشید هم فروغ چنین شب شکن نداشت وقـتیکه عصر روز غریبی رسیده بود عالم به قدر زینب کبری محن نداشت گلبوسه داد چون به گلوی حسین خویش آن قدر گریه کرد که تاب سخن نداشت انگـشتی از اشـاره به خـاتم فـتاده بود ای کاش قـتـلگـاه دگر اهـرمن نداشت بعد از سه روز آن گل بی غسل و بی کفن جز بـوریا برای تن خود کـفن نداشت می رفت تا که محـو کـند کاخ ظلـم را نیلوفری که فرصت پرپرشدن نداشت غمنامه ای نوشت «وفائی»و می گریست چون شمع چاره ای بجز از سوختن نداشت
: امتیاز
|